در اساطیر یونان،داستان های زیادی در موردجوان زیبارویی به نام Narcissus یا Narkissos ( به یونانی Νάρκισσος) وجود دارد که هر کس به او نگاه می کرد در عرض کمتر از چند ثانیه عاشقش می شد، از این رو تمام دختران در نگاه اول دل باخته او می شدند اما Narcissus به این همه عاشق و دلباخته بی توجه بود، امروزه از نام این قهرمان یونانی برای توصیف افراد یا جوامعی استفاده می شود که به جز خود به کسی دیگر عشق نمی ورزند!!!
اما افسانه این گونه شروع می شود: زنی زیبا ( یکی از حوری های جنگل) به نام Echo در دره ای زیبا زندگی می کرد، این زن عاشق چهچهه زدن ( مثل بلبل) بود و تنها می توانست حرف ها را تکرار کند،تنها چند کلمه آخر از یک عبارت!
در پشت کوه های آن طرف این دره زیبا، جوانی زیبا رو به اسم Narcissus زندگی می کرد که تمام دوشیزگان در نگاه اول دل باخته او می شدند اما Narcissus به جز خودش کس دیگری را دوست نداشت!
روزی از روزها،Narcissus همراه با جمعی از دوستان به گردش می رود و هنگامی که برای چیدن یک گل توقف می کند، ردپای دوستانش را گم می کند،وقتی که به جستجوی دوستانش می رود، از کنار درختی عبور می کند کهEcho درآن جا در حال استراحت کردن است.Echo در نگاه اول دلباخته او می شود و از آن جایی که تحمل گم کردن Narcissus را ندارد،مخفیانه او را تعقیب می کند.Echo دوست دارد با او صحبت کند اما به دلیل ضعفی که در ادای کلمات داشت قادر به سخن گفتن نبود.تا این که Narcissus دوستانش را صدا می زند و Echo جملات او را تکرار می کند.Echo پس از چندبار تکرار آخرین جملات نارسیس در مقابل او ظاهر شده و سعی می کند که Narcissus را در آغوش بگیرد اما Narcissus او را پس زده و فرار می کند!!!
قلب Echo از این رفتار غیرانسانی( طفلکی! )نارسیس می شکند و از آن روز به هیچ غذایی لب نمی زند، یکی از دختران پس از مشاهده وضع Echo شروع به دعا به پیشگاه خدایگان می کند و این جاست که Nemesis ( خدای مجازات و تنبیه) به او پاسخ می دهد.خدایی که به هیچ کس و هیچ چیز جز خود عشق نمی ورزد!
یک روز که Narcissus تشنه می شود و برای خوردن آب به کنار برکه می رود،قبل از این که آب بخورد،متوجه صورت زیبای جوانی در آب می شود که به او زل زده،او فقط انعکاس تصویر خود را در آب می دید اما نمی توانست این را تشخیص دهد،او همانند Echo پس از دیدن تصویر خود چنان بی تاب شد که دست از غذاخوردن کشید، پس از مرگ Narcissus ،بدن او به یک گل استحاله یافت که به یاد او آن را Narcissus نام نهادند.
اما به جز این داستان سوزناک و غمناک روایات دیگری هم هستند مثلاً در یکی دیگر از روایات این طور آمده که Narcissus یک خواهر دوقلو داشته که بسیار شبیه او بوده به طوری که کسی قادر به تشخیص آن دو از هم نبود و Narcissus هم عاشق او بود به طوری که پس از مرگ خواهرش به هیچ کس توجه نمی کرد،یک روز که از کنار برکه آبی می گذرد و چهره خود را در آب می بیند، فکر می کند که خواهرش را دیده و از آن روز به بعد همیشه به کنار آن چشمه می رفت و غرق تماشای خود می شد تا این که یک روز در آب می افتد و غرق می شود!
در نسخه دیگر این افسانه چنین ذکر شده که مرد جوانی به نام Ameinias عاشق Narcissus شد و چون عشقش از طرف او به استهزاء گرفته شد، در جلوی خانه Narcissus با شمشیر خودکشی کرد، او به پیشگاه Nemesis دعا کرد که روزی Narcissus دچار درد این چنین عشقی شود(!) و این چنین شد که Nemesis دعای او را پذیرفت و یک روز که Narcissus از کنار برکه آبی می گذشت صورت خود را در آب دید و سعی در اغوای آن پسر جوان کرد!!! نارسیس تنها پس از تلاش برای بوسیدن آن جوان متوجه اشتباه خود شد، اما او نتوانست این عشق را تاب بیاورد و خودکشی کرد، پس از مرگ ،بدن Narcissus تبدیل به گلی شد که بعدها به یاد وی نامش را گل Narcissus گذاشتند! ( استغفرالله و اتوب الیه، پس حرف های شیخ الشیوخ بی خود نبود….!)
پ.ن : با عذرخواهی از طولانی شدن این پست دلم نیومد که ادامه ی زیبایی که اسکار وایلد بر این افسانه نوشته رو نقل نکنم.
اسکار وایلد داستان را چنین به پایان می برد: پس از مرگ Narcissus ،اوریادها ( الهه های جنگل) به کنار دریاچه آمدند که از یک دریاچه آب شیرین به برکه ای سرشار از اشک شور استحاله یافته بود. اوریادها پرسیدند: چرا می گریی؟ دریاچه گفت: برای Narcissus .اوریادها شگفت زده پرسیدند: هر چه بود،تنها تو فرصت داشتی از نزدیک زیبایی او را تماشا کنی.دریاپچه پرسید: مگر او زیبا بود؟ اوریادها شگفت زده پرسیدند:چه کسی می تواند بهتر از تو این حقیقت را بداند؟ دریاچه لختی ساکت ماند. سرانجام گفت: من برای او می گریم، اما هرگز زیبایی او را درنیافته بودم. برای نرگس می گریم، چون هر بار که از فراز کناره ام به رویم خم می شد، می توانستم در اعماق دیدگانش، بازتاب زیبایی خود را ببینم! (قابل توجه اون کسی که خودش می دونه کیه!)
یادآوری: دیگه لازم نیست تاریخچه اکوی صدا رو هم بگم چون Echo خانم کار ما رو راحت کردن، به این می گن با یه تیر دو نشون زدن، درضمن آقایان مواظب باشن اگه رفتن کوهی جایی، خدای نکرده کاری نکنن که نمسیس حسابشونو برسه، از ما گفتن بود!!!
دیدگاههای اخیر