نوستالژي

22 09 2009

امروز صبح رضا رو فرستاديم مدرسه،خيلي خوشحال بود،تمام تابستون رو منتظر يه هم چين روزي بود.
يادش بخير،يه روزي منم همچين شوق و ذوقي داشتم،دلم واسه خانم معلمم تنگ شده.


کارها

Information

10 responses

22 09 2009
miniwall

من هیچ وقت برای رفتن به مدرسه ذوق و شوق نداشتم غیر از دوره ی دبیرستان
ولی من داشتم،می‏خواستم زودتر یاد بگیرم کتاب داستانامو خودم بخونم 😀
الانم یه روز تعطیلی رو به زور تحمل می‏کنم،موندم بعد فارق التحصیلی چیکار کنم!

22 09 2009
محمد

شوخی می‌کنی. مدرسه و خوشحالی و ذوق وشوق؟ من حالم بهم می‌خورد از همشون. البته دبیرستان اوضاع بهتر شد
شما پسرا یه چیزیتون میشه ها ❗

22 09 2009
وبلاگچی

یادش بخیر 🙂 اول ابتدایی کچلم کردند 😦 و پیش دانشگاهی موهای دم اسبیم و ریش پرفسوریم باعث شد زیست شناسی نمره 20 بگیرم.آخه معلم زیستمون 1 نمره بخاطره قیافم بهم داده بود 🙂 کلن از دوره ی 12 ساله مدرسه خاطرات خیلی خوبی دارم.راستی دوم ابتدایی توسط ناظممون تنبیه شدم و همون موقع به خودم قول دادم خلبان اف 14 بشم و خونشو بمباران کنم 😀
من بودم سه نمره ازت کم می‏کردم آخه این چه وضعیه؟ موی دم اسبی و ریش پرفسوری اونم تو دبیرستان؟!
بیچاره ناظمتون 😀

22 09 2009
تورج ناخدا

اميد كه موفق و پيروز در نخيتين گامهاي آموختن باشد
ممنونم ناخدا،بچه می‏خواد مثه خاله‏ش دکتر شه 😀

22 09 2009
delzadeh

همه از اول مهر خاطره دارند. خوبشم دارن. منتهی یه سری از اینکه می‌گن خاطره خوبی نداریم، نه اینطور نیست، خاطره خوب هم دارن.

23 09 2009
وبلاگچی

خانم دکتر بچه های سمپاد رو لوس بار میارن.ناظما بهشون زیاد گیر نمیدن.با این همه اوصاف مدیرمون مذهبی بود و همیشه دست به نصیحتش قوی تر از بقیه,اما خوب یه گوش در بود و اونیکی دروازه 😉

23 09 2009
masood hedayati

اول مهر «بازم مدرسه ام دیر شد» مداد رنگی کیف نو جلو در دفتر اقا مدیر شلنگ ، خط کش، فرار از مدرسه فوق العاده بود یادش به خیر

26 09 2009
عمو هوشنگ

میگم خبر نداشتم پسر داری، خدا برات نگه اش داره 😉
خواهرزاده مه 😀

26 09 2009
عمو هوشنگ

پس خاله کوچه باغ بودی، یادم اومد … همون قضیه تولد و لالایی و کادو و اینا ؟
😀
طرف های ما نمیایی؟ شام پختیم ها !
بله،خاله کوچه‏باغ بودم!
ا،چه خوب،پس لازم شد به خاطر شام هم شده یه سری بزنم 😀

30 09 2009
شین

ما هم عزیزدل رو فرستادیم و بسی راحت شدیم.والا.همش توی خونه بود و ما رو اذیت میکرد

بیان دیدگاه